مهرساجونمهرساجون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

مهرساجون

شيطنتاي مهرسا کوچولو

عشقه مامان از امروز هرچي رو که ميبيني با چشاي خوشگلت  دنبال ميکني و بهش لبخند ميزني و    وقتي تو تو بغلمي کسي با من صحبت کنه نه شير ميخوري و نه ميخوابي واسه خودت يه پا فضول     شدي فرشته ي من . اينم چندتا عکس از فضوليه مهرسا جووووون   ...
5 اسفند 1392

اولين خنده

جيگرمامان بلاخره خنديد در تاريخ23.11.1392اولين لبخندت به لبات اومد نميدوني چقدر    خوشحال شدم با اين خنده هاي خوشگلت زيباييت100برابرشده خوردنيه مامان ايشاا.. تو روزاي   باقي زندگيتم لبخند به لبت باشه     عکس اولين خندت شکارصحنه توسط ابجي شکيلا(خان باجي) ...
5 اسفند 1392

جشن دندوني اقارادمان

٢٢بهمن سال نودودو جشن دندوني اقارادمان پسرخاله ي گلت بود واين اولين مهموني بود که توهم   حضورداشتي و چون اين مهموني تم ابي داشت من از 1هفته قبل دنبال لباس براي توفسقلي بودم ولي   همه ي لباسا پسرونه بودتابلاخره تونستم يه شلواره کوچولوموچولو برات پيداکنم  تواين مهمنوني همه   حضور داشتن اينم عکساي خوشگلت             اقارادمان و مهرسا     تبريکه مهرسا به رادمان توپولو   ...
25 بهمن 1392

40روزه شدم

امروز10.11.1392کوچولوي من 40روزه شد وقراربود من به حموم ببرمش ولي دست تنها نميتونستم   بخاطر همين خاله فرزانه و خاله فاطمه اومدن تا تو رو به حموم ببريم از اونجايي که شماتا از   حموم تشريف مياري تا 3.4ساعت خوابي تا دير وقت خوابي البته با عروسکت که يه روز هم قدو   هيکلت بود ماماني خيلي زود داري بزرگ ميشي انگار همين ديروز بود که براي اولين بار در اغوش گرفتمت      ...
19 بهمن 1392

برف بازي

١٦بهمن سال1392 برف شديدي اومد و همه جارو سفيد پوش کرد و اين اولين برفي بود که     مهرساي من ميديد مهرسا جونه من  هنوزخيلي کوچولو بودي تاببرمت برف بازي ولي  ميدونستم   بعدش حسابي سرما ميخوري چون خيلي سرمايي تشريف داري ولي دلم نيومد حسابي لباس تنت   کردم و از بابايي خواستم تا باماشين بريم تا جوجوي من سرما نخوره خلاصه رفتيم  و تو هم   برف روديدي هم کمي هواخوردي         اينم ادم برفي  کاري از خواهرانه گرامي شما   ...
19 بهمن 1392

حرکت ورزشکاری

مهرساجونم از اونجا که خیلی وروجکه دوست نداره هیچکس شیشه شیرشوواسش نگه داره  اگه    باورتون نمیشه خودتون ببینید   ...
12 بهمن 1392

خورشيد کوچولوي من1ماهه شد

امروز10.11.1392جيگرمامان 1ماه شد به قول دايي علي داري کم کم ادم ميشي ديگه وقتي   باهات حرف ميزنيم يه کوچولو لبخند ميزني چشاي خوشگلت تمام روز بازه و شدي سرگرميه دوتا   ابجيات نميدوني واسه بغل کردن و بازي کردن باهات چه دعوايي ميکنن خوشحالم از اينکه انقدر   دوست دارن عسلکم اينم يه عکس يه ماهگيت   ...
12 بهمن 1392

جوجوي 10 روزه ي من

گل دخترم 19.10.1392تازه 10 روزه شدي همه ما يعني من و بابايي و ابجي شکيلا و مريم کلي   بهت وابسته شديم اينم از عکساي خوشگلت نازنينم   ...
8 بهمن 1392

7روزگي دختر گلم

  ماماني امروزدوشنبه16.10.1392 بلاخره تو 7 روزه شدي و من تصميم گرفتم تا برات جشن         کوچولويي بگيرم و شروع به دعوت کردن مهمون ها کردم وتا چندساعت بعدش مامان مليح و خاله ها        به خونه ي ما اومدن و همبازيت رادمان تپلي و ماني ونيماهم اومده بود ن مامان مليح تو رو به حموم         برد  و ازاونجايي که شما 24ساعته خواب هستي بعد از يک حموم حسابي تا اخر جشن خواب بودي           و يک لحظه هم چشماي خوشگلتو باز نکردي         ...
8 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساجون می باشد