مهرساجونمهرساجون، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

مهرساجون

خريد

١٥ فروردين سال 93 يک روز تعطيل بود ولي بابايي به سرکار رفت ولي ابجيات به مدرسه نرفته بودن و حسابي حوصلشون سر رفته بود و هي ميگفتن بريم بيرون و از اونجايي که من کمر درد دارم و نميتونم توجيگر رو بغل کنم ابجي شکيلا زحمت اين کارو ميکشه  و اخر سر من راضي شدم تا شمارو به گردش ببرم رفتيم و مغازه ها رو ديديم تا اينکه ابجي مريم فروشگاه و خوراکياي رنگي رو  ديد و خواست تا براش بخرم  رفتيم و شکيلا که ديگه خسته شده بود اين خلاقيت رو نشون داد حالا خودت ببين ...
27 فروردين 1393

اولين 13 بدر دخترم

١٣فروردين سال93اولين 13بدر مهرساي من بود .امسال با خواهرم تصميم گرفتيم به باغ (اقا يحيي) شوهر خاله منصوره بريم ماهم صبح ساعت 8 بيدار شديم و اماده ي رفتن شديم من از شب قبل استرس داشتم تا تو امروز اذيت شي ولي خداروشکر اينطور نشد تو و اقا رادمان (خنگول)کل روزو خوابيدين  فقط من يه عذر خواهي به تو بدهکارم چون نتونستم عکساي قشنگي ازت بگيرم ...
27 فروردين 1393

خونه خاله منصوره

چند  روز قبل من کلی حوصلم سررفته بود وقتی ابجیات از مدرسه اومدن   گفتن که درس ندارن واسه فردا منم که دلم هوای مامانمو کرده بود گفتم بریم خونه مامان ملیح زنگ زدم و مامان ملیح خونه نبود بعد چند دقیقه خاله فرزانه زنگ زدو گفت مامان  اونجاس منم که دیگه بدجور دلم گرفته بود گفتم بریم خونه ی خاله منصوره چون هم دلم واسه رادمان تنگ شده بود هم خواهرگلم خواهراتم موافقت کردن و حاضرشدن و راه افتادیم وقتی رسیدیم تو و رادمان کلی شیطنت کردی تو به رادمان نگاه میکردیو میخندیدی ولی رادمان هیچ عکس العملی نشون نمیداد شما دوتا اینده ی درخشانی تو ایجاد زلزله در خونه ی مامان ملیح رو دارید امیدوارم تا سال اینده واسه ...
29 اسفند 1392

چهارشنبه سوری1393

٢٧اسفندسال٩٢اولین چهارشنبه سوری مهرسای من بود  و اولین چهارشنبه سوری٥ نفرمون بود حالا ماهم یک خانواده ٥نفره شدیم امسال تصمیم گرفتم تا خونه ی خودمون باشیم و جشن بگیریم   و چون امسال خاله فاطمه به ما نزدیک شدن مارو تنها نذاشتن و به خونه ی ما اومدن من و ابجی فاطمم کلی غذای خوشمزه درست کردیم که معمولا توی چهارشنبه سوری خورده میشه (شیر برنج.اش.کیک کاکائویی و.....)و بعد از اون شروع به بازی کردن کردیم و چندتا عکس ازشما حمله مهرسا به اجیل شکموام خودتی دوست دارم رو اجیلامون بخوابم.مشکلیه؟؟؟؟؟؟ میز خوراکیای چهارشنبه سوری ...
29 اسفند 1392

خريد عيد

چهارشنبه14اسفند رفتيم براي اولين بار با خود مهرسا به خريد و کلي لباس خوشگل براش خريدم   فکرنميکردم انقدر لباس خوشگل به سايز مهرسام باشه  کلي استرس داشتم ولي الان که براش خريدم   کلي خيالم راحت شد و وقتي که رسيديم ابجي شکيلا لباساشو تنش کرد و کلي عکس ازش گرفت حالا    ببينيدو تعريف کنيد     به سفارش خاله منصوره(حساس ترین خاله)همه ی لباس ها مارک اشوره گلکم اولین کفشه  دخترکم قربون کفشای فیبنگیلیت   ...
24 اسفند 1392

2ماهگي

١٠اسفند92مهرساي من 2 ماهه شد و من از اين بابت خيلي خوشحالم دخترکم از ماه پيش تا الان   کلي تغيير کرده بدنت سفت تر شده توپولو تر شدي ديگه خيلي خوشگل ميخندي غريبه و اشنا رو   تشخيص ميدي وکلي تغيير ديگه امروزم ابجي شکيلا موقعي که از کلاس ميومد واست يه کيک   خوشمزه خريد تا بزرگتر شدنتو جشن بگيريم       چهره ي جالبي از عزيزترينم     ...
18 اسفند 1392

سوراخ کردنه گوش

عزيزترينم امروز يعني 3 اسفند سال92 بااينکه دلم نميومد ولي دل و به دريا زدم و رفتم تا گوشتو   سوراخ کنن اخه اگه بزرگتر ميشدي نميذاشتي  و هم دردش بيشتر بود رفتيم خونه خاله زهرا(دوست   من)تا مامانش گوشاي تورو سوراخ کنه توام خيلي ناز خواب بودي ولي وقتي داشتن گوشتو سوراخ   ميکردن خيلي بد گريه کردي طوري که اشک ابجي شکيلا و دختر خالت(ناديا)در اومد و چون منم   دلم نميومد نگات کنم از اتاق رفتم بيرون اون روز خيلي بي تابي کردي و بردمت  به حموم تا اروم   تر شي راستي جيگره مامان52روزه بودي که گوشاتو سوراخ کردم     ...
5 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهرساجون می باشد